می دوم،در خلاف جهت عقربه های ساعت.و اینچنین می گریزم از گریز،نارا
این سکوت هزار پاره من است که می بارد امشب.و در یک کوچه بن بست، تویی که می خوانی....یا شاید می گریی نارا!در پس این نفسها، درست در لحظه خمش ِ ملایم شاخه درخت سیب، کسی سکوت مرا سنگسار می کند.کسی سایه ها را می دزدد.سایه ام را به تو می سپارم، نارا!
یادت باشد سر به سر زمانه نگذاریم.فردا را از امروز نرانیم.وقتش که برسد دیدارها تازه می شوند.می خواهم آشتی کنم...با بیستمین روزِ ماه پنجم.با سحرگاه های دوشنبه. می خواهم برای اشک دل بسوزانم که بی هیچ شکایتی همیشه می بارد.میخواهم این دنیا را که همه نفرینش می کنند در آغوش بگیرم...اما نمی دانم نارا...نمی دانم این همه کاغذ، سیاه از حرفهای فرو خورده را به کدامین باد باید بخشید.کدام کوچه را تا به آخر باید پیمود. کدام پنجره را باید گشود.کدام درد را باید گریست...
غمگین بخوان نارا...
زمستان گه بگذرد ، شعر هایم را خواهم کاشت،در همین خاک سرد.ولی حیف نارا...حیف که باغبانی نمیدانم...
من اینجا، هر شب به جای شماره کردن ستاره های ناپیدا، ساعتهای شنی می سازم،تا صدای تیک تیکی نباشد.ساعتهای شنی عقربه ندارند...گوش کن! صدای سکوت می آید!
شکایتی نیست.تو هم چشمهایت را بر خطاهای روزگار ببند.و نبین!ندیدن همیشه آسانتر است نارا...
سلام...خوبید...متن بسیار زیبایی بود...خیلی قوی مینویسید ..دستتون گرم ....تاتا
اول: سلام :)
دوم: مرسی
سوم: خوبم، تو خوبی؟
چهارم: اگه به اون ۵۰ تا عمل کنیم دنیا گلستان میشه؟ یا عمل نکنیم؟ :)
پنجم: ما همیشه به همه چیز می خندیم، حتی به مشکلات، اما بعضی وقت ها این خندیدن با گریه انجام میشه:)
ششم: این آهنگ «گل ارکیده» روی وبلاگت آدم رو به عالم خلصه می بره :(
نیلوفر، بیستمین روز ماه پنجم چه خبره ؟ (بدجوری دارم بهش فکر میکنم، همه جا رو زیر و رو کردم، اتفاقات تاریخی، هنری، علمی، هیج خبر خاصی نیست
خب اینو بگو دیگه :)) من فکر کردم یه اتفاق عمومیه، رفتم تو تقویم دنبالش گشتم :))
درباره کارگردان ها هم، همون نظرت در مورد فیلم ها رو تکرار کن، مهم نیست
در مورد کما هم نگران نباش، دور بعد حذف میشه :) حذف هم نشه، خودم حذفش می کنم، صداشو در نیار D:
روزنوشت امروزم رو بخون (درباره اون تاریخیه که تو گفتی)
:)
سلام نیلوفر جونم ... خوبی؟؟؟؟ من آدرس وبلاگت رو از وبلاگ حامد برداشتم .... خوشحال میشم که بتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم .....
ایول، کانال کشی، رفیق بازی :) خوشحالم که روزنوشت مفید واقع شد :) (اما نیلوفر راست میگه، نیلوفر و قاصدک از قدیم با هم میومدن)
حالا حتما منو باید به رنگ تشبیه کنی :))
تو مخ من آدم ها رنگی نیستن. وقتی اسم کسی میاد، فوری چهرش تو ذهنم نقش می بنده. برای کسی هم رنگ خاصی ندارم :)
سلام بر نیلوفر سپید...
سکوتت سرشار از ناگفته بود و گفتنی هایت چه غمگین!
چه روزهایی است که آشتی با آن را به دیدن روزگار ترجیح میدهی؟
آیا بامداد دوشنبه را ارزشی این چنین مقدر است؟؟؟
از کوچه های سرد می گذشتم . به زمین می نگریستم و قطره های آب . خش خش برگ ها سکوت ذهن را می شکست . صدایی مرا خواند و رسیدم آنجاکه گرمائی سوزان داشت .همین جا جاییست که می توانم گرم شوم .
شاید دیر رسیدم . اما رسیدم .
موفق باشی.
بی صدا آمد چه غوغا کرد و رفت -- بی نوا دل را چه رسوا کرد و رفت--- در درونم شعله های عشق ریخت--- عاقبت صد فتنه برپاکرد و رفت --- روز من شب کرد وشب را پر زتب --- زندگی را یک معما کرد و رفت
سلام . خوبین و خیلی قشنگ و با احساس بود . قلم بسیار قوی دارید . خوش باشی .
سلام خسته نباشی خیلی خوبه
به من ونیلوفرم هم سر بزن خوشحال میشم
تا درودی دیگر بدرود
مطالبی که در وبلاگت می نویسی خیلی به دل می شینن.همینطور آهنگی که برای وبلاگت گذاشتی.موفق باشی دوست عزیز.
سلام واقعا وبلاگ فوق العاده ای دارین با عکسهای خیلی قشنگ
وبلاگ شما و نوشته های شما بسیار زیباست.
متناتون خیلی قشنگه
خوشحال می شم نظرتونو تو وبلاگ خودم ببینم.
بله! سکوت هم خوبه!
سلام خوبی؟نه این کمبود من رو نشون نمیده می دونی تو همون طور که به به و چه چه دوستان رو میشنوی باید ظرفیت نظر من رو هم داشته باشی بالاخره همه مثله شما و دوستانتون روشنفکر و آگاه نیستن که مطالب شما در نظرشون قشنگ جلوه کنه بعضی ها هم هستن (چه خوب چه بد چه درست چه غلت)مطالب وبلاگ شما از نظرشون مسخره ست!در ضمن معذرت می خوام که تحمل نکردم جواب کامنت مسخره تو! ندم چون من سر همین تحمل نکردن ها خیلی چیز ها مو از دست دادم این مورد که در برابر اون ها عددی نیست!
سلام ببین من هر وقت که وقت کنم میرم به تمام وبلاگ های آپ شده سر می زنم اون شب هم مطالب دو تا وبلاگ از نظرم مسخره اومده بود که من تو رو با اون یکی اشتب گرفتم من اگه از چیزی خوشم بیاد اونو به عرش میرسونم اما اگه بدم بیاد اونو به زیر فرش می کشونم!همینو بس حالا اگه حرفی داری بسم... خدافظ
فقط ازت خواهشی که دارم اینه که واسه ما دعا کنی
منم با اینکه نمیخواستم آپدیت کنم آپدیت کردم
بدرود ولی نمیدونم دوردی دوباره خواهد بود یا نه (گریه)
خیلئ باهالی
سلام :
وبلاگ قشنگی داری و مطالب جالبی هم مینویسی .
( شاد باشی ) .
سلام خسته نباشی
ای بابا پس چرا آپدیت نمیکنی عزیز
من منتظر مطالب بعدیت هستم
منتظر حضور سبزت هستم
تا درودی بی پایان بدرود .....
سلام...خوبید؟...متن بسیار زیبایی بود
سلام واقعا زیبا بود
موفق باشی به منم سر بزن
سلام خسته نباشی آپ کردم خوشحال میشم سر بزنی
تا درودی بی پایان بدرود
سلام....من چی مونده که دیگه بگم که بقیه نگفته باشن؟............
سلام گل نیلوفرم..........
نازنینم من از هواداران متعصب گلزار و پرسپولیس هستم
وبلاگت قشنگه ولی می خوام بدونم تو که این گل هستی چرا در مورد عزیز من بی انصافی می کنی ؟؟
امیدوارم دوستی ام را پذیرا باشی...........
الهی سبز بمونی همیشه مثل چشماش...................
نیلوفر جان سلام ::::::
هوا ابستن
و دشت سرشار از هوس
مطربان بر دهل میکوبند
ومن
عاشقانه
واژه میکارم!
و کمی دورتر
سه کلاغ خیره به دشت!
خاک موج میزند
و باران شلاق ....!
و کلاغان خیس خیس ...!
دو مترسک میسازم
تا واژه ها رشد کنند!
زمستان
با افسانه برف گذشت...!
بهار میزاید
ولی
واژه ها نیامدند...!
خاک خونین
کلاغها خونخوار!
اما
ریشه های واژه ها نمناک ......!
باز واژه میکارم!؟
بر بستر ابستن خاک ...
میکارم ، میکارم ، میکارم ....!؟
کرامت یزدانی (اشک) تیرماه 85 شیراز
---------------------------------------------------------------------********************
کاش !
فرو میشدم
در بغض خاکستری واژه های سپید
و میگذشتم
از هفت خوان باران
تا ورای زندگی جن زده من
آنجا که فقط ترانه می سرایند
کاش !
می باریدم
چون باران پائیزی
بر برگهای زرد و خشکیده غزلها
اگر مانده بودی!
در سایه های اطلسیهای حیاط
راز بودن درخت پرتقال
- و -
هبوط بهار نارنج را
برایت فاش میکردم...!
میگفتم که چرا
درخت ازگیل حیاط
در اوج قد کشیدنش خشکید....!؟
کاش !
فرو میرفتم
در نبودنت ....!!
کرامت یزدانی ( اشک) تیرماه 85 شیراز
**************************
سلام نیلوفر غریب
همیشه فکر میکردم هیچ متنی و شعری نمیتونه با شعر روز ناگزیر استاد قیصر امینپور توی دلم رقابت کنه.اما مرا ببخش...این کارو کرد.
خیلی ماهی
در پناه حق
خب کشفیات به عمل امده نشون داد که ونکور هستی ...حیف ...ولی اگه تورنتو اومدی منو خبر کن که ببینمت